دوست گرامی جناب آقای دکتر پیام فاضل!
نامه ی شما خطاب به آقای مهندس موسوی را در "جرس" خواندم. این هم موهبتی است که آدم بتواند بی دغدغه رهبری را نقد کند؛ ولی به گمانم جند نکته را باید در این باب فقط به عنوان یک همراه سبز به شما همقدم ارجمند یادآوری نمایم:
1- این قرار ما بوده است که در چار چوب نظام حرکت کنیم و اصولا همه ی اعتراض ما به حاکمین همین است که چرا نظم را به هم می ریزند و چرا - به تعبیر درست و دقیق شما - چارچوب را سوزانیده اند! شکایت ما همین است که اگر قرار باشد هر کس که حاکم شد به اعتبار جایگاه و تسلط به قدرت نظامی و انتظامی، با حربه ی زور و ارعاب هر گونه قانون شکنی و ارتکاب به تقلب و تخلف و تعدی و شکستن حرمت شهروندان را برای خودش مجاز بداند دیگر از مردم چه می ماند جز سیاهی لشکری برای نمایش دموکراسی و اندوهی عظیم که در سینه ی ایران، سرد و بی رمق به بازی گرفته می شود؟
2- توصیه می کنم یکبار دیگر و با دقت قانون اساسی جمهوری اسلامی را مطالعه کنید. درخواهید یافت، در این قانون، کلیه اصولی که به وجهی به سوی مردم و حقوق مدنی آنان متمایل است تعطیل شده و این سوال جدی و بجای ما از زمامدارن است که چرا؟! و این تلاش جدی تر ماست که حرمت را به قانون برگردانیم و حفظ حقوق شهروندان و برابری آنان در برابر قانون را نه در لفظ که در جریان زندگی جامعه محقق کنیم.
برادرمان میرحسین نه ادعای قیومیت بر مردم را داشته است و نه ولع ولایت دارد. او وکیل مردم است و وکیل معنای آشکاری دارد. بیانیه های او را بخوان و با قلب و خرد داوری کن. او می گوید:
- "حرکت خود را به کیش شخصیت نیالایید..."
- " راه سبز را باید زندگی کنیم و بفهمیم که این مبارزه ای در متن زندگی ماست نه دوره ای از عمر که روزی به سر خواهد رسید..."
- " در مبارزه ی ما کسی شکست نمی خورد، همه پیروزند...".
به نظرم این سه مفهوم در عمق خود بیشتر بارش لطیف بارانی طراوت زا بر جان تشنه ی راه سبز را به یاد می آورد تا سیلابی عاصی و بنیان کن را، و روشن است که چهره های زرد و نعره های سرخ تناسبی با این روش زندگی ندارند. احقاق حق، صبرِ سبز، صلح و سلام در گفتار و کردار، روش ماست. و چقدر مهم است که در این مسیر از هر "انحراف کور"ی که ما را از راه باز می دارد بپرهیزیم.
3- موج سبز موجی برانداز نیست. ما شهروندان جمهوری اسلامی ایران هستیم و در حرکتی آرام، منطقی و تابع نظم، حقوق پامال شده ی خود را می طلبیم.
باور کن که هیچکس به اندازه ی حاکمیت جائری که چارچوب را سوزانده است مشتاق حرکتهای تند و برخواسته از شور (و نه شعور!) از جانب مانیست. باور کن که این ترس میرحسین از اینکه حاصل مجاهدت و حرکت حق طلبانه ی ما در یک روز و در یک صحنه و در یک لحظه جا بماند ترسی مقدس است که از بیخ تا برگ با جبن فرق دارد.
خطر کردن لزوما به معنای پیروی از حرکت های هیجانی نیست. همچنانکه شجاعت به معنای سرپیچیدن از محبت و ملایمت نیست. خوبتر اگر نگاه کنیم در می یابیم که صبوری، فرو خوردن خشم و در عین حال استقامت در مبارزه، شجاعت بسیارتری می طلبد تا تقلا در غباری که راه را بر نگاهِ درست می بندد.
4- به دو نکته در نامه ی میر حسین به حضرت آیت الله منتظری دقت کنید:
الف- نگرانی از تبدیل ایران به افغانستان و عراق
ب – نقلی از کتاب"الفت نامه" که غایت اکثر تکالیف شرعی را حصول الفت و محبت در جامعه می داند.
به دو پاسخ حضرت آیت الله که با تمسک به قرآن ارائه می شود نیز توجه کنید:
الف – "الذین قالو ربنا الله ثم استقامو... تتنزل علیهم الملائکه ان لا تخافو و لا تحزنو"
ب – "...البته توجه دارید راه اصلاحی که شما انتخاب کرده اید بس دشوار بوده و در معرض فشار و تهدیدهای بسیاری هست ولی (الذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا)"
گمان می کنم که استنباط شما از قلّت توکل میر حسین و تردید او در باره ی حمایت از جانب خدا- با استناد شما به آنچه من به عنوان بخش الف پاسخ حضرت آیت الله از آن یاد کرده ام- استنباطی برخاسته از عجله و نادرست باشد.
ضمن آنکه بخش پایانی نامه ی شما تندتر از یک نقد منصفانه است و گاهی گزندگی بی دلیلی دارد. بیایید بپذیریم که دو لبه ی نازک بام، نسبت به پهنه ی وسیع میانه ی آن بخش ناچیزی است!
ارادتمند همه ی همراهان سبز - عبداللطیف
نامه ی شما خطاب به آقای مهندس موسوی را در "جرس" خواندم. این هم موهبتی است که آدم بتواند بی دغدغه رهبری را نقد کند؛ ولی به گمانم جند نکته را باید در این باب فقط به عنوان یک همراه سبز به شما همقدم ارجمند یادآوری نمایم:
1- این قرار ما بوده است که در چار چوب نظام حرکت کنیم و اصولا همه ی اعتراض ما به حاکمین همین است که چرا نظم را به هم می ریزند و چرا - به تعبیر درست و دقیق شما - چارچوب را سوزانیده اند! شکایت ما همین است که اگر قرار باشد هر کس که حاکم شد به اعتبار جایگاه و تسلط به قدرت نظامی و انتظامی، با حربه ی زور و ارعاب هر گونه قانون شکنی و ارتکاب به تقلب و تخلف و تعدی و شکستن حرمت شهروندان را برای خودش مجاز بداند دیگر از مردم چه می ماند جز سیاهی لشکری برای نمایش دموکراسی و اندوهی عظیم که در سینه ی ایران، سرد و بی رمق به بازی گرفته می شود؟
2- توصیه می کنم یکبار دیگر و با دقت قانون اساسی جمهوری اسلامی را مطالعه کنید. درخواهید یافت، در این قانون، کلیه اصولی که به وجهی به سوی مردم و حقوق مدنی آنان متمایل است تعطیل شده و این سوال جدی و بجای ما از زمامدارن است که چرا؟! و این تلاش جدی تر ماست که حرمت را به قانون برگردانیم و حفظ حقوق شهروندان و برابری آنان در برابر قانون را نه در لفظ که در جریان زندگی جامعه محقق کنیم.
برادرمان میرحسین نه ادعای قیومیت بر مردم را داشته است و نه ولع ولایت دارد. او وکیل مردم است و وکیل معنای آشکاری دارد. بیانیه های او را بخوان و با قلب و خرد داوری کن. او می گوید:
- "حرکت خود را به کیش شخصیت نیالایید..."
- " راه سبز را باید زندگی کنیم و بفهمیم که این مبارزه ای در متن زندگی ماست نه دوره ای از عمر که روزی به سر خواهد رسید..."
- " در مبارزه ی ما کسی شکست نمی خورد، همه پیروزند...".
به نظرم این سه مفهوم در عمق خود بیشتر بارش لطیف بارانی طراوت زا بر جان تشنه ی راه سبز را به یاد می آورد تا سیلابی عاصی و بنیان کن را، و روشن است که چهره های زرد و نعره های سرخ تناسبی با این روش زندگی ندارند. احقاق حق، صبرِ سبز، صلح و سلام در گفتار و کردار، روش ماست. و چقدر مهم است که در این مسیر از هر "انحراف کور"ی که ما را از راه باز می دارد بپرهیزیم.
3- موج سبز موجی برانداز نیست. ما شهروندان جمهوری اسلامی ایران هستیم و در حرکتی آرام، منطقی و تابع نظم، حقوق پامال شده ی خود را می طلبیم.
باور کن که هیچکس به اندازه ی حاکمیت جائری که چارچوب را سوزانده است مشتاق حرکتهای تند و برخواسته از شور (و نه شعور!) از جانب مانیست. باور کن که این ترس میرحسین از اینکه حاصل مجاهدت و حرکت حق طلبانه ی ما در یک روز و در یک صحنه و در یک لحظه جا بماند ترسی مقدس است که از بیخ تا برگ با جبن فرق دارد.
خطر کردن لزوما به معنای پیروی از حرکت های هیجانی نیست. همچنانکه شجاعت به معنای سرپیچیدن از محبت و ملایمت نیست. خوبتر اگر نگاه کنیم در می یابیم که صبوری، فرو خوردن خشم و در عین حال استقامت در مبارزه، شجاعت بسیارتری می طلبد تا تقلا در غباری که راه را بر نگاهِ درست می بندد.
4- به دو نکته در نامه ی میر حسین به حضرت آیت الله منتظری دقت کنید:
الف- نگرانی از تبدیل ایران به افغانستان و عراق
ب – نقلی از کتاب"الفت نامه" که غایت اکثر تکالیف شرعی را حصول الفت و محبت در جامعه می داند.
به دو پاسخ حضرت آیت الله که با تمسک به قرآن ارائه می شود نیز توجه کنید:
الف – "الذین قالو ربنا الله ثم استقامو... تتنزل علیهم الملائکه ان لا تخافو و لا تحزنو"
ب – "...البته توجه دارید راه اصلاحی که شما انتخاب کرده اید بس دشوار بوده و در معرض فشار و تهدیدهای بسیاری هست ولی (الذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا)"
گمان می کنم که استنباط شما از قلّت توکل میر حسین و تردید او در باره ی حمایت از جانب خدا- با استناد شما به آنچه من به عنوان بخش الف پاسخ حضرت آیت الله از آن یاد کرده ام- استنباطی برخاسته از عجله و نادرست باشد.
ضمن آنکه بخش پایانی نامه ی شما تندتر از یک نقد منصفانه است و گاهی گزندگی بی دلیلی دارد. بیایید بپذیریم که دو لبه ی نازک بام، نسبت به پهنه ی وسیع میانه ی آن بخش ناچیزی است!
ارادتمند همه ی همراهان سبز - عبداللطیف